از آفات تفکر بومی سازی
چندوقت پیش بنا به توصیه یکی از دوستان ، کتاب " هنر شفاف اندیشیدن " اثر رولف دوبلی ، از کتاب های پرفروش در سطح جهان ( و البته پر فروش تر در ایران به واسطه شهرت یکی از مترجمین این کتاب ، آقای عادل خان فردوسی پور ، که موجب رسیدن تعداد چاپ کتاب به نوبت چهلم شده ) رو خریدم و خیلی لاک پشتی شروع به خوندن اون کردم . تا اینکه در روزهای اخیر به یُمن تعطیلی ( فعلاً ) موقّت تلگرام ، این سرعت در مطالعه کمی بیشتر شد و تونستم با دقت بیشتری ( ورای یک رفع تکلیفِ صرف ) از اون بهره ببرم .
این کتاب در خصوص برخی خطاهای شناختی روزمره در زندگی تقریباً همه آدماست که شاید توجه و کنارگذاشتن بعضی از اونا به اقتضای سن یا موقعیت کاری ، خیلی عملی نباشه ولی فهمیدن و درک اون خطاها ( یا به طور دقیق تر ، اغلبشون ) میتونه در تصمیم گیری ها و نوع نگرش غالب در زندگی افراد تأثیر مثبتی داشته باشه .
یکی از این خطاهای شناختی که در کتاب مذکور بهش اشاره شده ، خطای " اینجا اختراع نشده " هست که من به نظرم میاد در مطلب حاضر میشه به عنوان خطای بومی سازی از اون یاد کرد .
در واقع ، این خطای شناختی ، زمانی اثر منفی خودش رو بر تصمیمات به جای می ذاره که ما شیفته افکار ، روش یا سبکی باشیم که متعلق به خودمون می دونیم و یا برای حل یک مشکل فردی ( یا در سطحی بزرگ تر ، مربوط به اجتماع خودمون ) ، به خلق یک ایده یا روش پرداخته و به این شکل ، اون روش و ایده رو مال خودمون و یا بومی شده تر ( نسبت به راهکارهای مربوط به دیگران ) تلقی می کنیم . در اینجا همون سندرم خطای بومی سازی ، خودش رو بروز می ده . یک مثال جالب در این زمینه که در کتاب آورده شده ، مربوط به میدان- چهارراه های ابداعی در کشور انگلیس ، برای حل مشکل ترافیک در دهه 60 میلادی هست . به گفته آقای دوبلی ، سی سال طول کشید تا سایر کشورهای اروپایی و آمریکا ، دست از " لجبازی " بردارند و این سبک کنترل ترافیک رو پیاده سازی کنند . به طوریکه امروزه حدود 30 هزار مورد از این میدان - چهار راه ها فقط در کشور فرانسه ساخته شده و مورد استفاده قرار می گیره .
حالا بر گردیم به موضوع مورد بحث خودمون . ظرف سال هایی که در آبزی پروری کشور ، از دور دستی بر آتش داشته ام ، به کرّات به این موضوع بومی سازی برخورد کرده و بعضاً حتی در هنگام ترویج یک روش صحیح مدیریتی ، با این عبارت مواجه شده ام که " اینا در کشورای خودشون جواب می ده ، ولی در اینجا عملی نیست " .
البته ناگفته نماند ، بنده هیچگاه مخالف بومی سازی به معنای " قالب دهی روش های نوین با توجه به مقتضیات عرصه موجود " نبوده ام . اما اصرار بر این امر و نفی همه روش های نوین رو تنها به صِرف غیر داخلی بودن ایده ، خلاف منطق و عقل سلیم می دونم . بر عکس ، به نظرم میاد تفکر ایجابی در این زمینه ، راهگشای خوبی در اغلب تنگناهای ایجاد شده در مسیر توسعه خواهد بود و اگر روشی جدید قراره معرفی بشه ، به جای ردّ ریشه ای اون ، اول لازمه محدودیت های خودساخته ( ذهنی و عملیاتی ) رو یه بازبینی و مرور کنیم تا ببینیم اگر روش یا ایده ای بر توسعه فعالیتمون اثر گذاره ، چه جوری می شه با حذف یا تعدیل محدودیت ها ، اجرای اون روش رو امکان پذیر کرد .
مثال در این زمینه ( در خصوص تکثیر و پرورش میگو ) هم الی ماشاءالله در طول همین چند ساله پیش چشممون بوده . از کاهش نرخ تعویض آب گرفته ، تا احداث نرسری ، صید با پره کشی ، افزایش تراکم ، معرفی گونه جدید و ... .
شاید بخشی از این امتناع ما نسبت به تغییر رویه جاری ، ریشه در نگاه سنتی داشته ، و بخشی دیگر ناشی از شیفتگی نسبت به وضع موجود باشه . موضوعی که در نوع نگاه تصمیم گیران رده های میانی صنعت بیشتر واضح بوده و اغلب ، به عنوان سرعت گیر در برابر روند توسعه ، خودنمایی کرده .
بنابر این ، مایلم در انتها ، توصیه مندرج در کتاب " هنر شفاف اندیشیدن " ، ذیل این مطلب ، به قلم نویسنده رو عنوان کنم که :
برای بازیابی عقل خود باید گاهی از بیرون و با توجه به گذشته به مسائل نگاه کنیم . کدام یک از نظرات تو در ده سال گذشته واقعاً درخشان بوده اند ؟