آبزیستان ABZISTAN

وبلاگ آبزی پروری و علوم زیستی

آبزیستان ABZISTAN

وبلاگ آبزی پروری و علوم زیستی

آبزیستان                  ABZISTAN

سلام بر همگی. علی قوام پور هستم، دانش آموخته اکولوژی دریا در مقطع دکتری، تا حدودی فعال در زمینه تکثیر و پرورش آبزیان (به ویژه میگو)، علاقمند به زمینه های مختلف صنعت آبزی پروری و البته در کنارش، علوم انسانی. این ملغمه رو بذارید در کنار لیسانس ژنتیک و فوق لیسانس بیوشیمی تا دیگه اصلا تعجب نکنید. ولی در این رسانه ، تلاش دارم ، روش های بهینه مدیریت آبزی پروری و مبانی این صنعت را ارائه و ایده های نوین را معرفی کنم. گاه گداری هم دلنوشته ای تا به سنت وبلاگ نویسی پایبند مونده باشم. امیدوارم مطالب وبلاگ آبزیستان مورد پسند بازدیدکنندگان محترم واقع بشه. ضمنا همینجا باید اعلام کنم که این وبلاگ، شخصی و مستقله و به هیچ شرکت و وبسایتی وابسته نیست. اینو عرض کردم تا حساب مطالب منتشر شده در اینجا رو از وبسایت هایی که به نام آبزیستان الی ما شاءالله این روزها در اینترنت مشاهده میفرمایید جدا کرده باشم. پاینده باشید

بایگانی

مدیر عزیز، ای کاش قبلش این ردا رو پرو می کردی....

دوشنبه, ۲۰ خرداد ۱۴۰۴، ۱۲:۰۱ ب.ظ

پرده نخست:

در دوران نوجوانی، دوستی داشتم بسیار لاغر و ضعیف الجثه که علیرغم اندام نحیفش، میل مفرطی داشت برای پوشیدن لباس های گشادی که همیشه یکی دو سایز از اندازه مناسبش بزرگتر بود. این دوست ما هیچوقت هم عادت به پرو لباس هایی که می خواست بخره نداشت و فقط اگر لباسی اعم از شلوار یا پیراهن، در تن کسی دیده و به نظرش زیبا اومده بود از زیر سنگ هم شده پیدا می کرد و برای خودش (در دو سایز بزرگتر) می خرید. بنده خدا تقصیر هم نداشت. دوره فیلم های رامبو و راکی بود و آن اندام های ورزیده و نوجوانانی که فقط اندام آن ها را می دیدند، می پسندیدند و البته اغلب تصوری باطل از خود، براشون شکل می گرفت. اوضاع جوری شده بود که بستگان و نزدیکانش هم یا اونو در جمع به باد خنده می گرفتند و یا به عنوان مایه آبروریزی، آماج شماتت قرار می دادند.

اما این دوست عزیزمان، بزرگتر که شد از فرط شماتت، عدم پذیرش و یا تمسخر سایرین، به قول آنتونی رابینز سرانجام "به حد رنج" رسید و تلاش کرد رفتار خودش رو در این زمینه کنار بذاره. اشتباه نکنید، علاقه ایشان به لباس های گشاد کم نشد اما این بار تلاش کرد فرم بدنش رو متناسب با لباس های باب طبعش تغییر بده. دیگه مشتری پروپاقرص باشگاه های بدن سازی شد، برای ورزش در خانه دمبل و تخته شنا تهیه کرد و هم زمان،  هنگام خرید لباس سری هم به اتاق پرو می زد و خودش رو در آینه ورانداز می کرد تا مطمئن بشه لباس به تنش میاد و مایه آبرو ریزی خودش و ما بیچارگان همراهش نمی شه.

 

پرده دوم:

این روزها در هر نهادی، پست های مدیریتی به وفور در رده های مختلف ایجاد شده و چند برابر آن، داوطلبان تصدی این پست ها  الی ماشاءالله در صف انتظار. حتی جایی شنیدم که یکی از کارمندان در اداره ای گفته بود (نقل به مضمون) "مگر ما اینجا کارمون چیه جز اینکه مدیر بشیم و روز به روز هم درجات مدیریتی بالاتر کسب کنیم؟". ( هرچند  این دست و پا زدن برای تصدی پست هم بارها مذمّت شده، ولی اینجا از این موضوع عبور و به ذکر فقط دو حدیث اکتفا می کنم. جایی خوانده بودم پیامبر اکرم (ص) در پاسخ به دو نفر از خویشاوندان ابوموسی اشعری که درخواست واگذاری بعضی از پست های مدیریتی را به آنان داشتند فرمود (صحیح مسلم و صحیح بخاری):

بخدا سوگند پست مدیریت را به کسی که متقاضی آن باشد یا حریصانه با زبان و عمل در پی به دست آوردنش باشد واگذار نمی کنیم.

و یا این حدیث که از امام جعفر صادق (ع) نقل شده (اصول کافی):

ملعون است آن بی صلاحیتی که با ظاهر سازی و تصنع پست مدیریت را ادعا یا برای رسیدن به آن همت و تلاش کند و یا چنین فکر زشتی را در سر بپروراند)

از این ها بگذریم. اینجا قصد دارم به نوع دیگری از روش تصدی پست های مدیریتی بپردازم که نعل به نعل با ماجرای اون دوست دوران نوجوانی ما منطبقه و اونم پدیده ایه که من اسمش رو " چالش عین اله باقر زاده" می نامم (به عاریت گرفته شده از تکیه کلام شخصیتی به همین نام در مجموعه ماجراهای "صمد آقا" که دائم می گفت " در شهر به من پیشنهاداتی شد") .

موضوع از این قراره که افراد در سمت های بالاتر، پیشنهاد تصدی پست مدیریت را به خویشان، رفقا، آشنایان و ... ارائه می کنند تا (خوشبینانه) مشکلی را از مسیر سازمان یاد شده برای رسیدن به اهداف کلانش (اشتباه نشه، اهداف کلان سازمان رو عرض کردم  نه نعوذ بالله آن فرد مورد نظر) برطرف کنند.

تا اینجای کار انشاالله قصد خیر را می توان متصور بود. اما تکلیف "عین اله باقرزاده" این وسط چیست؟ حالا که "در شهر به او پیشنهاداتی شده" و از قضا او هم از پیشنهاد خوشش آمده، آیا لزوما باید مثل اون دوست نوجوان ما، بدون رفتن به اتاق پرو و بدون ورانداز لباسی که به نظرش در تن دیگران قشنگ بوده، خودش رو به خریدن و پوشیدن لباس (ولو اینکه به تنش زار بزنه) راضی کنه؟

آیا با پوشیدن خرقه گشاد مدیریت در یک مجموعه، وجهه و آبروی خودش رو به ثمن بخس نخواهد فروخت و جایگاه مجموعه را ( که چه عرض کنم، شأن آن میز و دفتر و دستک را) تنزل نخواهد داد؟ اصلا بهتر نیست پیش از پوشیدن آن خرقه نامتناسب با اندام نحیفش، ابتدا به فکر پرورش و ورزیده تر ساختن (سلوک و نگرش مدیریتی) خود باشه تا آن ردا، زیبنده اش  بشه؟ آیا نباید پیش از نشستن در پشت میزی که به نظرش قطعا برازنده اش خواهد بود، خودش رو روبروی آینه ای (وجدان) در اتاق پرو ورانداز کنه و سپس ( با دیدن تصویر واقعیش در آینه وجدان) تصمیم به پذیرش یا رد پیشنهاد آن افراد (انشاالله) دلسوز و خیرخواه بگیره؟ امیدوارم اینچنین باشه ولی اغلب" یافت می نشود، گشته ایم ما...".

اشاره: این مطلب را سال گذشته، وقتی مدیر کلی شیلات یکی از استان های جنوبی به من داده شد جایی نوشته بودم و الان که دیگه بازنشسته شده و خیالم از بابت پست و میز راحت شده مناسب دیدم  اون رو در وبلاگ به عنوان دلنوشته منتشر کنم.

  • ali ghavampour

دلنوشته

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی